ehsasam ro nadide nagir

delet ro be man bespor,khialet takht

ارتقا سیستم با موفقیت انجام شد:

طی این چند روز شاهد اختلالاتی در سیستم بودیم که دلیل این امر ارتقا و سرعت بخشی به قسمت های مختلف سیستم بود.در حال حاضر تمامی قسمت ها بدون مشکل است.چنانچه اشکالی در سیستم مشاهده نمودید با ایمیل loxblog.com@gmail.com با موضوع "مشکل"مکاتبه نمایید.هم اکنون با ارتقا سیستم شاهد سرعت بسیار بالاتر در بارگذاری وبلاگ ها هستیم.با تشکر از همکاری شما
 
دوستان من ميگم شما هم بگين!از لوكس بلاگ خواهش ميكنم شمارو به جون عزيزانتون قسم ميدم ما سرعت بارگذاري بيشتر نميخوايم! لطفا اينقدر مارا از لوكس بلاگ دلسرد نكنيد! همين امكانات بهترين امكانات وبلاگ دهي هست!پس دست ديگه نزنيد!   ممنون

نوشته شده در دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:لوكس بلاگ,loxblog,ساعت 11:14 AM توسط morteza| |

اگه يه روز من مُردم و تو منو دوست داشتي پنج شنبه ها بيا سر ِ مزارم و گلِ سرخي رو روي قبرم بذار تا هميشه اون گلي که بهت داده بودم رو به خاطرم بيارم ... ولي... اگه تو مُردي ... من فقط يه بار ميام مزارِت... ميام و اون دسته گلِ سفيدِ مريم رو که با خون خودم سرخشون کردم ،برات ميارم وعاشقانه کنارت جون ميدم تا بدوني هيچ وقت تنها نيستي

.........................................................

نمي بخشمت .... بخاطر تمام خنده هايي كه از صورتم گرفتي .... بخاطر تمام غمهايي كه بر صورتم نشاندي .... نمي بخشمت .... بخاطر دلي كه برايم شكستي ..... بخاطر احساسي كه برايم پرپر كردي ..... نمي بخشمت .... بخاطر زخمي كه بر وجودم نشاندي ..... بخاطر نمكي كه بر زخمم گذاردي .... و مي بخشمت بخاطر عشقي كه بر قلبم حك كردي

...............................................................................

بجاي دسته گلي که فردا در قبرم نثار مي کني امروز با شاخه گلي کوچک يادم کن * به جاي سيل اشکي که فردا بر مزارم مي ريزي امروز با تبسمي شادم کن * به جاي اون متن هاي تسليت که فردا برايم مي نويسي امروز با يک پيغام کوچک خوشحالم کن * من امروز به تو نياز دارم نه فردا

................................................

دوست دارم براي تو يه حرف خيلي ساده بود ... غافل از اينكه دل من منتظر اشاره بود روز اول گل سرخي بريم آوردي و گفتي براي هميشه دوستت دارم... روز دوم گل زردي برايم آوردي و گفتي که دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي بريم آوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي مرا ببخش فقط يک شوخي بود

......................................................................

چند تا دوسم داري ؟ هميشه وقتي يکي ازم مي پرسيد چند تا دوسم داري يه عدد بزرگ ميگفتم... ولي وقتي تو ازم پرسيدي چند تا دوسم داري گفتم : يکي !!! ميدوني چرا ؟چون قوي ترين و بزرگترين عدديه که ميشناسم ... دقت کردي که قشنگترين و عزيز ترين چيزاي دنيا هميشه يکين ؟ ماه يکيه ... خورشيد يکيه ... زمين يکيه ... خدا يکيه ... مادر يکيه ... پدر يکيه ... تو هم يکي هستي ... وسعت عشق من به تو هم يکيه ... پس اينو بدون از الان و تا هميشه : يکي دوست دارم

...........................................................................................................

 

روزي كه فرياد زدي و گفتي دوستت دارم ... گفتم بلند تر نمي شنوم

امروز كه در گوشم گفتي دوست ندارم ... گفتم آرومتر بقيه مي شنوند

....................................................................................

به عشق گفتم : تا تورو دارم تنها نيستم منو تنها گذاشت و رفت... به احساس گفتم : تا تورو دارم تنها نيستم منو تنها گذاشت و رفت... به وفا گفتم : تا تورو دارم تنها نيستم اونم منو تنها گذاشت و رفت... ولي وقتي به تنهايي گفتم : تا تورو دارم تنها نيستم موندو همدم و مونسم شد

............................................

سيب سرخي رابه من بخشيد رفت ساقه سبزدلم راچيد رفت عاشقي هاي مراباورنکرد عاقبت برعشق من خنديدرفت اشک درچشمان سردم حلقه زد بي مروت اشکهايم راديد رفت

..................................................................................................................

اگر ديدي ۱۰۰نفر دوست دارن يکيش منم. اگر ديدي ۱۰ نفردوست دارن  يکيش منم. اگر ديدي يک نفر دوست داره اون يکي منم. اگر ديدي کسي دوست نداره بدون من مردم

................................................................

عشق يعني خاطرات بي غبار دفتري از شعر و از عطر بهار عشق يعني يك تمنا , يك نياز زمزمه از عاشقي با سوز و ساز عشق يعني چشم خيس مست او زير باران دست تو در دست او

.......................................................................................

دير آمدی

تمام شده ام ديگر

بس كه بلعيده ام اندوه نبودت را...

هنوز اما همانند حاتم ام

می بخشمت

با آنكه هزار شب بی خوابی

طلب دارم از تو!!!

............................................

عشق بها دارد ... من و تو بوديم و يك دريا عشق ... حالا من هستم و يك دنيا اشك ... اري عشق بها دارد

............................................................................

مهم نيست که قشنگ باشي قشنگ اينه که مهم باشي حتي براي يه نفر.

..................................................................................................................

گفتم دوستت دارم نگاهي به من کرد و گفت:چند تا؟ دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهاي دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه مي کرد که خالي بود

.............................................................

دلم براي کسي تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هديه مي دهد دلم براي کسي تنگ است که با زيبايي کلا مش مرا در عشقش غرق مي کند دلم براي کسي تنگ است که تنم اغوشش را مي طلبد دلم براي کسي تنگ است که قلب من براي داشتنش عمرها صبر مي کند دلم براي کسي تنگ است

........................................................................................

من از خدا خواستم، نغمه هاي عشق مرا به گوشت برساند تا لبخند مرا هرگز فراموش نكني و ببيني كه سايه ام به دنبالت است تا هرگز نپنداري تنهايي. ولي اكنون تو رفته اي ، من هم خواهم رفت فرق رفتن تو با من اين است كه من شاهد رفتن تو هستم

.....................................................................................................................................................

گاه گاهی که دلم می گیرد به تو می اندیشم خوب در یادم هست چه شبی بود آن شب! تو همان نوگل دیرینه و من برگ زردی که فتاده است به خاک و من اندر عجب این دیدار که تو بعد از سال ها هم چنان زیبایی! کاش می دانستی که چه کردی با من در همان لحظه که لبریز ز شوقت بودم نگاهمم نكردي...

....................................................

هیچکس نیست که در زلالی خاطراتم تیرگی تنهایی هایم را بدزدد؟ کسی نیست تنهایی بی پایان مرا با ذره ای دوستی وصله بزند؟

................................................................................................ 

نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:عشق,داستان,مطلب كوتاه,عاشقانه,ساعت 7:4 PM توسط morteza| |

شب بود...نه نه! داشتصبحميشد!من بودم"تنها" در تنهايي و سكوت قدم هام رو آهسته برميداشتم تا شايد!شايد كسي با من هم قدم شود! 

نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1390برچسب:,ساعت 11:51 PM توسط morteza| |


Power By: LoxBlog.Com